توفیق چیست؟
توفیق به معنای کارسازی و موافق گرداندن (جلب همراهی) علل و اسباب است که در باور معتقدان به ادیان الهی، لطفی است از سوی خداوند مهربان که چون شامل حال بنده ای گردد، او را به طاعت حق بر می انگیزد و از گناه، دور می سازد.(1)
از امیرمؤمنان(ع) روایت شده است که:
التَّوفیقُ قائِدُ الصَّلاحِ.(2)
توفیق، کشاننده (انسان) به سوی پاکی و صلاح است.
توفیق الهی، همان فراهم ساختن مقدّمات و سبب سازی برای رسیدن به هدف مشروع است؛ اما در این میان، نباید اختیار و تلاش خود انسان را از نظر دور داشت. آدمی باید در راه پیشبرد اهدافش حرکت و تلاش کند و برکتِ این حرکت، توفیق الهی است. تلاش انسان برای کسب خوی و رفتار پسندیده، لیاقت تابش آفتاب توفیق را بر وی پدید می آورد.(3)
امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
خَیرُالإجتهادِ ما قارَنَهُ التَّوفیقُ.4
بهترین کوشش، آن کوششی است که با توفیق (و سبب سازی خوبی ها) قرین شود.
پس عمده سعی آدمی در فرمانبرداری از حق تعالی است، تا توفیق او همواره همراه و مددکارش گردد.
تو شوی از جمله عالم عزیز
جهدِ تو می باید و توفیق نیز(4)
موفّق کیست؟
امام صادق(ع) می فرماید:
إذا فَعَلَ العَبدُ ما أمرَهُ اللّهُ - عَزّوجَلّ - بِهِ مِن الطّاعَةِ کانَ فِعلُهُ وَفقاً لِأمرِاللّهِ - عَزّوجلّ - و سُمّیَ العَبدُ بِهِ مُوفَّقاً، و إذا أرادَ العَبدُ أن یَدخُلَ فِی شَی ءٍ مِن مَعاصِی اللّهِ فَحالَ اللّهُ - تَبارَکَ و تَعالی - بَینَهُ و بَینَ تِلکَ المَعصیَةِ فَتَرَکَها کانَ تَرکُهُ لَها بِتَوفیقِ اللّهِ - تَعالی ذِکرُهُ -، و مَتی خلّی بَینَهُ و بَینَ تِلکَ المَعصِیَةِ فَلَم یَحُلْ بَینَهُ و بَینَها حَتّی یَرتَکِبَها فَقَد خَذَلَهُ و لَم یَنصُرهُ و لَم یُوَفِّقْهُ.(5)
هرگاه بنده، طاعتی را که خداوند - عزّوجّل - بدان فرمان داده است، انجام دهد، عمل او موافق فرمان خدای - عزّوجّل- است و بدین سبب، بنده را موفق نامیده اند و هرگاه بنده بخواهد در موردی، نافرمانی خداوند کند و خداوند - تبارک و تعالی - میان او و آن معصیت، حایل شود و در نتیجه، بنده آن را مرتکب نشود، این ترک گناه او، به توفیق خداوند تبارک و تعالی بوده است. اما هر گاه (به دلیل سستی و بی لیاقتی بنده در توفیق یافتن) جلوی او را از ارتکاب آن معصیت نگیرد و به حال خود رهایش کند تا مرتکب آن گناه شود، خداوند او را واگذارده و یاری اش نرسانده و توفیقش نداده است.
حضرت، در این جا معنایی موافق معنای لغوی توفیق و بی توفیقی (خذلان) را یادآور شده است؛ چرا که توفیق، یعنی بنده در انجام دادن و یا ندادن کاری، موافق با امر و نهی الهی عمل کند و بی توفیقی، یعنی خداوند، آن بنده را یاری و نصرت ننماید.(6)
عوامل توفیق
در روایاتی از حضرت علی(ع) از دینداری، بیداردلی، دنیاگریزی و خیرخواهی (و پندپذیری) از خداوند، به عنوان برخی عوامل لیاقت یافتن توفیق، یاد شده است.
کَما أنَّ الجِسمَ والظِّلَّ لا یَفتَرِقانِ، کَذلِکَ الدِّینُ و التَّوفیقُ لا یَفتَرِقانِ.(7)
همان گونه که جسم و سایه از هم جدا نمی شوند، دینداری و توفیق نیز از یکدیگر جدا نمی شوند.
مَن کانَ لَهُ مِن نَفسِهِ یَقظَةٌ کانَ عَلَیهِ مِنَ اللّهِ حَفَظَةٌ.(8)
هر که بیدارباش درونی داشته باشد، برای او از جانب خداوند نگهبانانی (از ملائکه) باشد.
مُخاطِباً لِلدُّنیا: هَیهاتَ! مَن وَطِی ءَ دَحضَکِ زَلِقَ، و مَن رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ، و مَنِ ازْوَرَّ عَن حَبائِلِکِ وُفِّقَ.(9)
خطاب به دنیا: هیهات! هر که در لغزشگاه تو گام نهاد، لغزید، و آن که به قسمت های ژرف تو آمد، غرق شد، و هر که از بندهای دامت کناره گرفت، توفیق (رستگاری) یافت.
أیُّهَا النّاسُ! إنَّهُ مَنِ اسْتَنصَحَ اللّهَ وُفِّقَ و مَنِ اتَّخَذَ قَولَهُ دَلیلاً هُدِیَ لِلّتی هِیَ أقوَمُ؛ فإنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ و عَدوُّهُ خائِفٌ.(10)
ای مردم! هر که از خدا پند و خیر (برای) خویش مسئلت کند، توفیق باید و هر که گفتار او را راهنمای خویش قرار دهد، به راه و آیینی که استوارتر است، رهنمون شود؛ چرا که همسایه خدا در امان است و دشمن او در هراس.
برای همسایگی با خدا، باید نصیحت او پذیرفته شود و کلامش رهنمای هدایت باشد. نصایح خداوندی همان است که با وحی به محبوب و برگزیده خود محمد مصطفی(ص)، به عنوان آیات قرآنی نازل نموده است. نصایح خدا، همان است که با عقل سلیم و وجدان پاک در درون ما می درخشد که تنها به عنوان نمونه، چند آیه را ذکر می کنیم:
لِکَیلا تَأسَوْا عَلی ما فاتَکُم و لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم.(11)
باشد که برای آنچه از دست شما رفته است، اندوهگین مباشید و به آنچه در اختیار شماست، شادمان نشوید.
این فرموده پروردگار، نصیحتی است حیات بخش که از خالق وجودمان به ما عنایت شده است و بدون پذیرش این نصیحت الهی و عمل به آن، محال است که راز حقیقی حیات و جان و روان خود را بفهمیم.
جبران خلیل جبران، نویسنده لبنانی الأصل می گوید: اندوه، راز نهانی روان را می پوشاند و آن گاه که اندوه زایل شود، با شادی پوشیده می شود. پس اگر از شادی و کدورت بالاتر رفتی، همسایه خداوندی خواهی گشت که اندیشه ها درباره او حیران است.
اگر روحت به ابر غم بیالود
به شمسِ شادی از بندی بیاسود
اگر پر زد دلت زین دو به یک بار
شوی همسایه الطاف دادار(12)
اگر ارتباط ما با دنیا و آنچه مربوط به آن است از نوع ارتباط آزاد نباشد، قطعی است که «من» یا «شخصیت» ما، زیر چنگال های آن امور دنیوی متلاشی خواهد شد و شخصیتی نمی ماند تا بخواهد شایسته همسایگی خداوند بشود. به عنوان مثال، اگر ما بدون توجه به خداوند جمیل، دلبسته زیبایی ظاهری خود شویم و به همان لذت طبیعی زودگذر حاصل از آن وابسته گردیم، بدیهی است «شخصیت» یا «من» ما، با زوال آن زیبایی و لذت، متلاشی می شود.
چه نصیحتی بالاتر از این که خداوند خالق هستی، برای قرار دادن ما در محیط جاذبه کمال خود می فرماید: «بر آنچه از دست شما رفته است اندوهگین مباشید و به آنچه که هم اکنون در اختیار شما قرار داده است، شادمان نباشید»؟
و أنْ لَیسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعی و أنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری .(13)
و برای انسان جز کوششی که کرده است، چیزی نیست و قطعی است که کوشش او دیده خواهد شد.
هیچ اصلی اصیل تر و هیچ قاعده ای ثابت تر از این نصیحت خداوندی نیست. این نصیحت، ما را در مجرای قانون کلی هستی قرار می دهد که باید بکوشیم و چون نتیجه کوشش خود را بی شک مشاهده خواهیم کرد، پس سعی ما باید در مسیر نیکی ها باشد.(14)
قُل یا عِبادِیَ الَّذینَ أسرَفُوا عَلی أنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنّهُ هُوَالغَفورُ الرَّحیمُ.(15)
(ای پیامبر!) به آن بندگانم که (با گناه) برنفس خود اسراف نمودند، بگو: هرگز از رحمت (بی منتهای) خدا ناامید نباشید؛ البته خدا همه گناهان را خواهد بخشید که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
آثار و نموده
نتایج و نمودهای توفیق را در کلام علی(ع) جستجو می کنیم:
حفظ و به کارگیری تجربه:
مِنَ التَّوفیقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ.(16)
حفظ تجربه، از توفیق الهی است.
عمل نیکو:
مَن أمَدَّهُ التَّوفیقُ أحسَنَ العَمَلَ.(17)
هر که توفیق یارش شود، عمل نیکو انجام دهد.
درنگ، هنگام دودلی و حیرت:
مِنَ التَّوفیقِ الوُقوفُ عِندَالحَیرَةِ.(18)
درنگ کردن در هنگام حیرت، یکی از توفیقات است.
خوش بختی و سعادت:
بِالتَّوفیقِ تَکونُ السَّعادَةُ.(19)
با توفیق، سعادت به دست می آید.
نیک بختی با توفیق الهی و سبب سازی او حاصل می شود و نقش سعی آدمی در این میان، آن است که دست به هر خیری بزند تا شایسته توفیق الهی شود و با توفیق است که نیک بخت می گردد.(20)
نرمی و مدارا:
التَّوفیقُ مِفتاحُ الرِّفقِ.(21)
توفیق، کلید نرم خویی است.
یعنی توفیق خدا و تهیه اسباب خیر برای کسی، سبب نرمی و خوش خویی او می شود تا این که مردم نیز با او نرمی و مهربانی کنند، همان طور که حق تعالی درباره حضرت رسول(ص) فرموده است:
فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم و لَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لَانْفَضُّوا مِن حَولِکَ.(22)
پس به (برکت) رحمت الهی، با آنان نرم خو (و پرمهر) شوی، و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.(23)
عبادت:
کَیفَ یَتَمتَّعُ بِالعِبادَةِ مَن لَم یَعِنْهُ التَّوفیقُ؟!(24)
چگونه از عبادت بهره مند شود کسی که توفیق، یاری اش نکرده است؟!
برکت یافتن عمر:
إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَیراً وَفَّقَهُ لإنفاذِ أجَلِهِ فی أحسَنِ عَمَلِهِ، و رَزَقَهُ مُبادَرَةَ مَهَلِهِ فی طاعَتِهِ قَبل الفَوتِ.(25)
هر گاه خداوند، خوبی بنده ای را بخواهد، به او توفیق می دهد تا عمرش را در بهترین کارهایش سپری کند و شتافتن در طاعت او پیش از فرا رسیدن مرگ را روزی اش می کند.
امکان گناه نیافتن:
إنَّ مِنَ النِّعمَةِ تَعذّرُ المَعاصِی.(26)
امکان گناه نیافتن، یکی از نعمت هاست.
اگر کسی نتوانست گناهی را مرتکب شود، این ناتوانی و فراهم نشدن اسباب، برای او نعمتی است؛ چرا که از عذاب آن رهیده است، هر چند ثواب ترک گناه، با وجود قدرت بر آن بیشتر است.(27)
مَن اُلهِمَ العِصمَةَ أمِنَ الزَّلَلَ.(28)
هر که نگه داشتن خویش از گناه بر دلش الهام شود، از لغزش، ایمن گردد.
عصمت، توفیقی است که انسان را از آنچه خداوند دوست نمی دارد، باز داشته است، طاعت پیش رویش را به انجام می رساند و این توفیق، به آن می مانَد که غریقی را طنابی دهند تا نجات یابد. حال اگر طناب را گرفت، خود را نگاه داشته (عصمت)، وگرنه غرق خواهد شد (عدم عصمت).(29)
بر آدمی است که سعی کند و با اخلاق و رفتار نیکو، استحقاق و اهلیّت آن لطف را بیابد.(30)
دانش سودمند:
لا یَنفَعُ عِلمٌ بِغَیرِ تَوفیقٍ.(31)
هیچ دانشی، بی توفیق، سود ندهد.
غیر شربتِ توفیق، ای حکیم دانشمند!
نسخه ای به قانون نیست در شفای نادانی (32)
توفیق تحصیلم عطا فرما و زهد بی ری
تا گردم از لطف خدا از عالمینِ عاملین (33)
توکل و انابه:
بنده ای که دانست «توفیق، جز از جانب خداوند پدیدآورنده و نگه دارنده جهان و جهانیان نیست»، باید این حقیقت را با توکل و انابه و رجوع به سوی او بروز دهد، همان طور که شعیب(ع) به قوم خود فرمود:
إن اُریدُ إلّا الإصلاحَ مَا اسْتَطَعتُ و ما تَوفیقی إلّا بِاللّهِ.(34)
من قصدی جز اصلاح (جامعه)، در حد توان خود ندارم و توفیق من جز به (یاری) خدا نیست.
و سپس فرمود:
عَلَیهِ تَوکَّلتُ و إلَیهِ اُنیبُ.
بر او توکل کرده ام و به سوی او باز می گردم.(35)
1 . لغت نامه دهخدا؛ دایرةالمعارف تشیّع.
2 . غررالحکم، ح 295.
3 . شرح غررالحِکَم و دُرَرُ الکَلِم، آمِدی، ح 4196؛ دایرةالمعارف تشیّع.
4 . شرح غررالحکم، ح 5008.
5 . نظامی.
6 . التوحید، ص 242، ح 1؛ میزان الحکمه، ج 14، ص 6954.
7 . شرح توحید الصدوق، ج 3، ص 395.
8 . غررالحکم، ح 7218.
9 . شرح غررالحکم، ح 8747.
10 . نهج البلاغه، نامه 45.
11 . همان، خطبه 147.
12 . سوره حدید، آیه 23.
13 . شعر از بیدگلی(با اندکی تصرّف).
14 . سوره نجم، آیه 40.
15 . ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ج 24، ص 208.
16 . سوره زمر، آیه 53.
17 . نهج البلاغه، حکمت 211.
18 . غررالحکم، ح 8470.
19 . تحف العقول، ص 83.
20 . غررالحکم، ح 4196.
21 . شرح غررالحکم، ح 4196.
22 . غررالحکم، ح 273.
23 . آل عمران، آیه 159.
24 . شرح غررالحکم، ح 273.
25 . غررالحکم، ح 7005؛ میزان الحکمة، ج 14، ص 6950.
26 . غررالحکم، ح 3587.
27 . همان، ح 3395.
28 . شرح غررالحکم، ح 3395.
29 . غررالحکم، ح 8469.
30 . اوائل المقالات، ص 134.
31 . شرح غررالحکم، ح 8469.
32 . غررالحکم، ح 10802.
33 . شهریار.
34 . امام خمینی(ره).
35 . سوره هود، آیه 88.
36 . برگرفته از: ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 561.
|